چرا نی نی یستان؟؟؟؟؟؟
سلام سلام سلام
تا حالا اسمم گمشده بودومن این رو به وضوح احساس میکردمیعنی واقعا این خلا تو من بود اینکه من کیم ؟
چیم ؟
چرا وقتی دلم میگیره و یه جایی میشینم وکز میکنم و آخر سر گریم میگیره اطرافیام ملامتم میکنن و میگن بابا جان تو دیگه بزرگ شدی و خیر سرت داری فارغ التحصیل میشی هنوزم دست از این کارات بر نداشتی چرا هنوز همون حال وهوای بچه گیت تو ت مونده نمیدونم بهشون چی بگم ولی اونام حق دارن که از من مطالباتی داشته باشن مخصوصا خونوادم ولی حرف دل من هم اینه ک بد نیست آدم یه زمانایی بچه باشه و مثل بچه ها رفتار کنه مثل اون روزا وقتی با هم بازیمون سر یه اسباب بازی وعوامون میشد و حسابی جیق جیق راه منداختیمو کل خونه ویا محله رو میذاشتیم رو سرمون و آخر سر هم قهر میکردیم به ساعت نمیکشید که دلامون برا هم تنگ میشد وهمو بغل میگرفتیم و انگار نه انگار که اتفاقی افتاده و یا هم وقتی دلمون از دست بقال محل ژر بود وبا سنگ میزدیم شیشیه مغازشو با بچه محلا میشکستیم و در میرفتیم وقتی که پیدامون میکردن و میگفتن دروغ گو دشمن خداست راستشو بگید کار کیه ما هم چون خدا رو دوست داشتیمو نمی خواستیم دشمن اون باشیم از رو همین عشق به خدا راستشو میگفتیمو کتکی رو که باید میخوردیمو میخوریدیم دیگه باید ببخشید از تموم اقا پسرا معذرت میخوام چون دارم کارای قشنگمونو لو میدم ولی بازم خوشحال بودیم و از کتکی که خورده بودیم به خاطر راستگویی مون ناراحت نبودیم تازه احمد آقای بنده خدا بقال محل هیچ وقت وقتی میرفتیم مغازش ما رو به خاطر کارامون بیرون نمینداخت وبعضی وقتا که بچه های سر به راهی میشدیم تازه تحویلمون هم میگرفت یا هم وقتی مامانمون تو کیفمون برامون تغذیه زنگ تفریح میذاشت و ما میرفتیم مدرسه اگه یه زمان دل یه هم کلاسیمون به خاطر ضعف درد میگرفت درست که ماخودمون ساعت تفریح گشنمون میشد ولی دلمون نمیومد که دوستمون درد بکشه و از این کارمون خوشحال هم بودیم اما حالا چی همون طوری هستیمممممممممممم؟
نه به خدا نیستیم اگه یکی از دوستامون حالا به هر دلیلی که ناراحتمون کنه عمرا اگه ما بریم سراغش شاید این ناراحتی به سال هم بکشه چون نمیخوایم از هم بذریم میتونیم ها ولی دلمون بهمون این اجاز رونمیده تازه حرف خودمون رو حجت میگیریمو سعی داریم ذهم همه رو به سمت خودمون جلب کنیم که نه حق با منه مقصر اون بوده نه من تازه اگه یه ذره بد جنس هم باشیم و بخوایم چشم طرف هم در بیاد از خودمون چند تا حرف دیگم در میاریمو پشت سرس میگیم و تا جایی که جا داره باهاش دشمنی میکنیم غافل از اینکه شاید یه زمانی همین رفیقمون به دادمون برسه ............ خلاصه درد زیاده ولی درمان رو نمیدونم که کمه یا ما راه درستشو نمیدونیم که خودمونو درمان کنیم چون نمیخوایم یه ذره از خود خواهیامون دست برداریمو به اطرافیامون هم حق بدیم که بابا اونام حق میگن !!!!!!!!!!!!
برا همین میخوام از این به بعد یه ذره بچه باشم
آخه از نبی مکرم اسلام داریم که میگنبچه ها به پنج دلیل دوست داشتنی اند
1: گریه میکنن چون گریه کلید بهشته .
2:با خاک بازی میکنن چون خاک تکبر رو میبره .
3: خوراکی رو که داشته باشن زود میخورن چون آرزوهای بلند ندارن .
4:اسباب بازیو که دارن مشکنن چون دلبسته گی به مال دنیا ندارن .
5:قهر میکنن زود آشتی میکنن چون کینه ندارن .
چی میشد اگه ماهم مثل بچه گیامون همیشه همونی باشیم که باید باشیم ؟؟؟؟؟؟؟؟